نبرد قدس
نبرد قدس
«فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمدلله رب العالمين. » پس ريشه ستمکاران قطع شد و سپاس خدايي را که پروردگار جهانيان است.
اين آيه شريفه را قاضي دمشق، محي الدين بن زکي- در شب اسرا- روزي که مسلمانان پس از حدود 88 سال اقامت صليبيها در بيت المقدس به آنجا وارد شدند، قرائت کرد.
1-از فتح اسلامي تا اشغال صليبي.
2-قدس، غرق در خون.
3-پاکسازي بيت المقدس.
4-سپاس فراوان خداي جهانيان را که ريشه کافران کنده شد.
5-اسيران و مهاجران صليبي.
6-درگيري بر سر قدس.
7-درسها.
اطلاعات تاريخي
2-تسلط صليبيها بر قدس
محاصره:7 حزيران تا 14 ژوئيه 1099 م / 492 ه.
3-حطين، روز شنبه پنج روز مانده از ربيع آخر 583 ه/4 ژوئيه 1187.
4-بازپس گيري قدس:محاصره 15 رجب -26 رجب 583 ه/20 سپتامبر تا جمعه 2 اکتبر 1187 م
5- کامل به موجب عهدنامه 18 فوريه 1229 م/ 626 ه قدس را به صليبيها باز مي گرداند.
6-خوارزمي ها براي هميشه صليبيها را از قدس بيرون مي رانند(124423 م / 642 ه. )نيروي صليبي که در سال 493 ه/1099 م قدس را گشود از دوازده هزار پياده و 1300سوار بيشتر نبود.
نيروي صليبيها در روزي که مسلمانان به فرماندهي صلاح الدين ايوبي در 583 ه/1187 م آن را آزاد کردند، بيش از شصت هزار پياده بود.
بسم الله الرحمن الرحيم
اين امان نامه اي است که بنده خدا عمر، اميرمؤمنان، به اهل ايليا( بيت المقدس) داده است. به آنان در جان و مال و کليساها و صليبهايشان و سالم و دردمندشان و ديگر مردمي که در آنند امان مي دهد. کسي در کليساي آنان سکونت نخواهد کرد و آن را ويران نخواهد ساخت، نه از کليسا نه از اطرافش، نه از صليبشان و نه از اموالشان چيزي کاسته نخواهد شد. کسي آنان را ناچار به ترک دين و آيين شان نمي کند. به هيچ کس از ايشان زياني نخواهد رسيد و هيچ يهودي اي در بيت المقدس با ايشان اسکان داده نخواهد شد. اهل ايليا نيز بايد مانند مداين جزيه بپردازند. آنان بايد روميان و دزدان را از شهر بيرون کنند. هرکس از آنان که از بيت المقدس بيرون آيد تا رسيدن به جايگاهي امن بر جان و مال خويش در امان خواهد بود. هرکس از ايشان هم که در شهر بماند در امان است و بايد همانند جزيه مرم ايليا را بپردازد. هرکس از مردم ايليا هم که بخواهد با اموالش با روميان برود و پرستشگاه و صليبش را تخليه کند، تا رسيدن به جايگاهي امن، جان و صليبش در امان است. کساني که پيش از اين اهل اين سرزمين بوده اند، هرکس بخواهد مي ماند و بايد مانند ديگر مردم ايليا جزيه بپردازد، هرکس بخواهد مي تواند با روميان برود و هرکس هم بخواهد نزد خانواده اش بازگردد، تا هنگام درو و برداشت محصول، چيزي از آنان گرفته نمي شود. اجراي مفاد اين نامه را خدا و رسول او و خلفاي پيامبر و مؤمنان- تا هنگامي که مردم جزيه مقرره را مي پردازند-ضمانت مي کنند. براين کار خالد بن وليد، عمرو بن عاص، عبدالرحمن بن عوف و معاويه بن ابي سفيان گواهند. اين نامه به سال پانزدهم نوشته و امضا شد. »(1)
1- از فتح اسلامي تا اشغال صليبي
عمر خواست که از مکانهاي مقدس مسيحيان ديدار کند، کشيش او را به کليساي قيامت برد و هرچه در آن بود نشانش داد. هنگام حضور در کليسا وقت اذان فرا رسيد. خليفه پرسيد که در کجا مي تواند نماز بخواند. سفرونيوس از خليفه خواست که در جاي وي بايستد. اما عمر به مدخل بيروني کليسا رفت، تا مسلمانان نسبت به محل نماز عمر مدعي حقي نشوند. آنگاه پيمان صلح به امضا رسيد و شهر مقدس زير حکومت اعراب مسلمان درآمد.
مسيحيان با طيب خاطر حاکميت مسلمانان عدالت گستر را پذيرفتند، چنان که يک مورخ نسطوري درباره احساس عامه مردم در قبال مسلمانان مي گويد: « دلهاي مسيحيان پذيراي رياست اعراب گرديد، خداوند بر نيروي اين رياست بيفزايد و آن را آبادان بدارد. »
مسيحيان از پيروزي مسلمانان متأسف نبودند. چرا که ثروتشان نسبت به روزگار امپراتوران مسيحي فزوني گرفت، آرامش حکمفرما گرديد، بازرگاني و صنعت رونق گرفت و مالياتها کاهش يافت. اين وضعيت در دوران بني اميه و دوره نخست بني عباس ادامه يافت. به طوري که کشيش بيت المقدس به همکار خود در قسطنطنيه در توصيف احوال مسيحيان نوشت: حکمرانان اسلامي دادگرند، نه به ما زياني مي رسانند و نه زور مي گويند. » اين تعبير در حالي به کار مي رود که در جنگ مسلمانان و بيزانسيها، مسيحيان از جانبداري نسبت به بيزانسيها ترديد نمي کردند، گرچه موضع گيريهاي خصمانه موجب تحريک مسلمانان مي گرديد و گاه با مسيحيان از در دشمني وارد مي شدند، اما روح گذشت همچنان بر رفتار مسلمانان حاکم ماند.
وارد آمدن شکستهاي پياپي از سوي مسلمانان بر بيزانس نقش به سزايي در تضعيف روابط مسيحيان با بيزانسيها داشت، جز اينکه در روزگار هارون الرشيد تحولاتي عجيب رخ داد.
درگيري امويان اندلس و عباسيان بغداد از سويي و ميان بيزانسيها و کارولنجيان از سوي ديگر، منجر به پيدايش محورهايي متضاد گرديد. محور نخست دوستي ميان بغداد و کارولنژيان (2) و محور دوم دوستي قرطبه- قسطنطنيه بود.
در همين چارچوب شارلماني اهتمام ويژه اي به اماکن مقدس نشان داد و کليساي غربي (رم) نيز از اين اهتمام استقبال کرد. هارون الرشيد نيز با تلاشهاي هم پيمان خود، شارلماني، براي ايجاد مؤسسه هايي در بيت المقدس يا فرستادن صدقات به کليساي قيامت مخالفتي نکرد. به اين ترتيب براي مدتي شارلماني به اعتبار اينکه پادشاهي است که قدرت حمايت از ارتدوکسها را در فلسطين دارد، جاي امپراتور بيزانس را گرفت. ارتدوکسها نيز براي قدرداني از احسان وي آنچه از مظاهر افتخار در اختيار داشتند براي وي فرستادند.
اما در دوره جانشينان شارلماني کارولنژيان شکست خوردند و بيزانس بار ديگر قدرت گرفت و به دوران اقتدار فرنگيان پايان داده شد. از اين پس ديگر يادي از فرنگيان نيست مگر ميهمان سراهايي که به وسيله شارل ساخته شد، اقدام هايي که منجر به برپايي شعاير ديني در کليساي لاتيني سن ماري گرديد و نيز در مورد راهبه هاي لاتيني که اقدام به خدمت در کليساي قيامت کردند. اما اين رويدادها در غرب فراموش نگرديد چون در مورد اين رويداد افسانه هاي زيادي شايع شد که خود شارلماني از آن مناطق ديدار کرده است. به اين ترتيب براي نسلهاي آينده فرنگيان حق حکومت بر بيت المقدس به رسميت شناخته شد.
امپراتوري بيزانس پس از سه قرن از فتح اسلامي، پرچم دفاع از مسيحيت را برافراشت؛ و اين در هنگامي بود که امپراتور نقفور فوکاس خود، فرماندهي ارتش بيزانس را براي جنگ با مسلمانان برعهده گرفت. او در سال 961 م بر جزيره کرت و در سال 962 م بر زربه و مرعش چيره گرديد. نقفور در سال 966 م به منطقه مياني رودخانه فرات حمله کرد تا ارتباط ميان حلب و موصل را قطع کند.
يوحنا پاتريک بيت المقدس پنداشت که هنگام نابودي مسلمانان فرا رسيده است و با ارسال نامه اي به نقفور او را تشويق کرد که هرچه زودتر به بيت المقدس بيايد. جانشين نقفور، جون زمسکيس، آمد تا کار برافراشتن پرچم جنگ صليبي را پي گيري کند. او درسال 971 م آغاز به پيشروي کرد و خود را به لبنان رساند و برخي مواضع مسلمانان را در فلسطين شامل الجليل، طبريه و ناصره ويران ساخت.
اين جنگها امپراتوري بيزانس را به يک دولت مسيحي بزرگ در شرق تبديل کرد. به ويژه آنکه دو امپراتور بيزانسي يعني نقفور و زمسکيس اعلام کردند که براي عظمت جهان مسيحي و رهاسازي اماکن مقدس و نابودي اسلام مي جنگند. هر بار که امپراتور به پيروزي مي رسيد خوانندگان فرياد برمي آوردند که «عظمت از آن خداوندي است که اعراب را درهم شکست». مشهور است که نقفور پيش از حمله سال 964 م ضمن هشدار به خليفه خود را قهرمان مسيحيت خواند و تهديد کرد به مکه حمله مي کند و تخت مسيح را در آنجا برپا مي دارد. در نامه اي که زمسکيس در سال 974 م به پادشاه ارمنستان نوشت چنين آمده است: «ما هيچ انگيزه اي جز آزاد سازي کليساي قيامت از کارهاي زشتي که مسلمانان مرتکب مي شوند نداريم».
از اينجا روشن مي شود که به بحث درباره ديگر بهانه هاي مطرح شده مثل حمايت از اماکن مقدسه و تأمين امنيت راه اماکن ديني يا افترا و تحريکهايي که مراکز قدرت قسطنطنيه در جوامع اسلامي اندلس، مغرب و مشرق به عمل مي آوردند نيازي نيست. مهم اين است که مسيحيان براي پراکنده ساختن جهان اسلام فرصتي به دست آوردند و ارتشهايشان را رهبري کردند و به دنبال آن جنگهاي صليبي آغاز گرديد، که دامنه اش تا قدس کشيده شد.
2-قدس غرق در خون
فاطميها و سلاجقه پيوسته بر سر تصرف قدس با يکديگر منازعه داشتند. هنگامي که دامنه حمله اول صليبي به فلسطين کشيده شد، قدس زير فرمان افتخارالدوله فاطمي بود. وضع ديوارهاي شهر پيوسته خوب بود و نگهباناني نيرومند از مسلمانان عرب و سوداني از آن حمايت مي کردند. افتخارالدوله پس از آگاهي بر نزديک شدن صليبيها، چاههاي بيرون شهر را پر کرد و گله هاي گوسفند و چارپايان را به داخل شهر آورد و آماده جنگ شد. او به عناصر ارتودوکس، که به ارتباط با فرنگيان مشهور بودند، فرمان داد که شهر را ترک گفته در بيرون باروي آن اقامت کنند. در شهر هزاران مسيحي بودند، و افتخارالدوله نمي توانست در جنگ با برادران مسيحي شان به آنان اعتماد کند. علاوه بر آن با خروج آنان از شهر امکانات کساني که در محاصره مي ماندند نيز افزايش مي يافت. در همين حال افتخارالدوله پيکي به مصر فرستاد و خواستار کمک فوري گرديد.
بلافاصله پس از رسيدن نيروهاي صليبي، محاصره شکل گرفت و همه يگانها در نزديکي ديوار شمالي بيت المقدس متمرکز گشتند. روبرت نورمانديايي در امتداد ديوار شمالي در مقابل دروازه الزهور-دروازه هيرود يا ساهره- موضع گرفت و در سمت راستش روبرت فلاندر مقابل دروازه عامود( دروازه دمشق يا قديس استفان) موضع گرفت. گودفري امير سورين در برابر رکن شمال غربي شهر تا دروازه يافا موضع گرفت و تانکِرد که از بيت لحم آمده بود نيز به او پيوست. در جنوب موضع او ريموند کنت تولوز استقرار يافت که پس از دو يا سه روز به کوه صهيون رفت، زيرا متوجه شد که دره ميان او و ديوارهاي شهر فاصله مي اندازد. اما بخشهاي شرقي و جنوب شرقي بي محافظ باقي ماند و کسي از آنها پاسداري نمي کرد.
محاصره روز 7 ژوئيه 1909 آغاز گرديد. صليبيها در روز 12 ژوئيه اقدام به حمله کردند، که مسلمانان موفق شدند آنان را درهم بکوبند. صليبيها پا پس گذاشتند تا بروند و برج و نردبان و ابزار حصارگيري آماده سازند. مسيحيان بومي با صليبيها دست دوستي دادند و آنان را به سوي چشمه ها و جنگلهاي مجاور راهنمايي کردند. در 10 تموز -ژوئيه -برجهاي چوبي آماده شد و با حمل آنها بر روي عراده در جاي خود قرار شان دادند. برج اول نزديک ديوار شمالي، دومي نزديک کوه صهيون و سومي که حجم کم تري داشت براي کار گذاشتن در سوي شمال غربي ديوارها ساخته شد. کار ساختن برجها به سختي و دور از چشم نگهبانان بيت المقدس و با احتياط کامل انجام گرفت و همين بود که با ديدن اين قلعه ها بر خود لرزيدند. افتخارالدوله بخشهاي ضعيف تر ديوار شهر را تقويت کرد. برجهاي حصارگير پيوسته در معرض سنگباران و پرتاب آتش قرار داشت تا از نزديک شدن آنها به سوي ديوارها جلوگيري به عمل آيد. تاريخ آغاز حمله شب 13 يا 14 ژوئن تعيين گرديد و تصميم بر اين شد که حمله اصلي از کوه صهيون در برابر بخش شرقي باروي شمالي آغاز گردد و همزمان يک تک فريبنده نيز از زاويه شمال غربي بارو انجام پذيرد.
چهل روز گذشت و مدافعان شهر با تمام وجود از آن دفاع کردند؛ در حالي که دشمن از برتري مطلق برخوردار بود و دوازده هزار نيروي پياده و 1300 سوار در اختيار داشت.
در روز 14 ژوئيه و شب پيش از آن صليبيها با وجود باران شديد سنگ و آتش مدافعين، سخت به کار خويش مشغول بودند و سنگهاي سنگيني را که از بالاي بارو به سويشان افکنده مي شد با منجنيق باز پس مي انداختند. با فرا رسيدن شب 14 ژوئيه مردان ريموند موفق گشتند برج خود را تا کنار باروي شهر پيش ببرند. اما دفاع بسيار سخت بود؛ و به احتمال زياد فرماندهي اين بخش از بارو را افتخارالدوله خود به عهده داشته است.
ريموند موفق نشد که روي خود بارو براي خود موضعي دست و پا کند. در صبح روز بعد برج گودفري از باروي شمالي- نزديک باب الزهور-نزديک شد و گودفري و برادرش يوستاس بويون، هدايت برج را از بالا بر عهده داشتند. حدود نيمه هاي روز، شمار بسياري از مهاجمان موفق شدند خود را به داخل شهر برسانند و صليبيها سيل آسا از طريق باب العمود، که به وسيله آنهايي که از ديوار عبور کردند باز شد، به شهر وارد گرديدند.
چون دفاع مسلمانان درهم شکست، شماري از آنها به حرم شريف در محل مسجد الاقصي و قبه الصخره پناه بردند. اما تانکرد در اثناي تجمع آنان در داخل و بالاي مسجد بر سرشان ريخت. مسلمانان آماده تسليم شدند و حاضر به تقديم مالي فراوان گرديدند و پرچم او را گرفته بالاي مسجد برافراشتند. اما تانکرد در قبه الصخره آغاز به تخريب و ويراني کرد و هر چه را که خواست غارت نمود. درهمين اثنا مسلمانان به مناطق جنوبي که افتخارالدوله در آنجا به سختي مقاومت مي کرد روي کردند و مسلمانان مضطرب شدند اما او هم عصرگاهان همه چيز را از دست رفته يافت و هيچ اميدي به مقاومت نبود. از اين رو به برج داود عقب نشست که پيشنهاد کرده بود که همراه مالي فراوان آن را به ريموند تسليم کند و او در مقابل از قتل باقيمانده محافظان درگذرد. ريمون شرط را پذيرفت و برج را اشغال کرد و افتخارالدوله با پاسدارانش تحت نظر از شهر بيرون آمدند و به پادگان اسلامي عسقلان پناه بردند. از مسلمانان کسي جز همين شمار اندک نجات نيافت. زيرا صليبيها، سرمست از پيروزي زن و مرد و کوچک و بزرگ را از دم تيغ گذراندند. عصر آن روز و نيز در طول شب کشتار ادامه يافت. پرچم تانکرد موجب حفظ پناهندگان به مسجدالاقصي از مرگ نشد. بامداد روز بعد که هوا روشن شد و ريموند آهنگ زيارت معبد را کرد، از روي جنازه ها راه مي رفت و خون تا ساق پايش مي رسيد(3). همه يهوديان بيت المقدس به معبد بزرگ خود پناهنده شدند، اما تصميم بر اين شد که اجازه فرار به آنها داده نشود. معبد را به آتش کشيدند و يهوديان در شعله هاي آتش سوختند.
3-پاکسازي بيت المقدس
«عمادالدين زنگي و نورالدين زنگي» در موصل نخستين کساني بودند که خطر را احساس کردند و فرماندهي جهاد و يک پارچه سازي نيروهاي اسلامي و زدودن تفرقه را که موجب کاهش توان رزمي مسلمانان گشته بود، به عهده گرفتند. صلاح الدين ايوبي نيز همين راه را در پيش گرفت. کشتار بيت المقدس تأثير عميقي بر همه جهان اسلام گذاشت. شمار دقيق کشته ها معلوم نيست ولي اين قدر مي دانيم که شهر مقدس قدس خالي از سکنه شد. برخي از مسلمانان که پذيرفته بودند فرنگيان عامل جديدي در اوضاع پيچيده آن روز به شمار مي روند بر کار جهاد پا مي فشردند تا آنکه توانستند فرنگيان را عقب برانند. به اين ترتيب آن عاملي که موجب انگيزش دوباره تعصب اسلامي گرديد، تعصب مسيحيت بود که با کينه اي که از مسلمانان به دل داشتند خونشان را ريختند و حرمت مقدسات آنان را شکستند.
در دوره هاي بعد شماري از خردمندان لاتين درصدد ايجاد زمينه همکاري ميان مسيحيان و مسلمانان برآمدند، اما ياد کشتارهاي گذشته راه رسيدن به هرگونه توافقي را مي بست. از اين رو پس از آن که صلاح الدين در جنگ حطين در سال 1187 م به پيروزي رسيد، اقدام به برچيدن پادشاهي بيت المقدس را کرد و سپس شهرهاي يافا، تبنين، صيدا، جبيل، بيروت، عسقلان و مناطق مجاور آن را فتح کرد. پس از فتح عسقلان صلاح الدين در بيرون شهر مستقر شد و از آنجا يگانهاي رزمي را به مناطق مجاور اعزام کرد. به اين ترتيب رمله، داروم، غزه، مشهد ابراهيم خليل، تبنين، بيت لحم، بيت جبريل، نطرون و همه مناطق متعلق به پاسبانان معبد به تصرف درآمد.
صلاح الدين پس از فراغت از کار عسقلان و شهرهاي مجاور، به سوي بيت المقدس حرکت کرد. وي پيشتر از مصر تقاضاي ناوگان کرده بود؛ در نتيجه يک ناوگان از جنگجويان به رهبري حسام الدين لؤلؤ حاجب، که به شجاعت و نيک سيرتي مشهور بود، اعزام گشت. اينان با استقرار در دريا راه را بر فرنگيان مي بستند و کشتيها و ناوهاي جنگي آنان را به غنيمت مي گرفتند.
دفاع از قدس بر عهده کشيش بزرگ فرنگيان موسوم به هِرَقل و کساني که از نبرد حطين جان سالم به در برده بودند قرار داشت. اينان نيروهاي خود را بسيج کردند و ساکنان عسقلان و نواحي مجاور نيز به آنها پيوستند. اينان گروه بسيار بزرگي را تشکيل مي دادند که مرگ را به مراتب آسان تر از آن مي ديدند که بيت المقدس از چنگ آنان بيرون آيد و به دست مسلمانان بيفتد. اينان بذل مال و جان و زن و فرزند را تنها بخشي از وظيفه خود در قبال حفظ و دفاع از بيت المقدس مي دانستند. (5)
به حسب اتفاق در همين دوره «باليان پسر پيرزان »، حاکم رمله، که در نزد صليبيها مقامي نزديک به پادشاه داشت، به بيت المقدس رسيد. (6) باليان همه توان خويش را در بيت المقدس به کار بست. با پناه آوردن ساکنان مناطق پيراموني به شهر، جمعيت رو به فزوني نهاد. اما از ميان آنها تنها شمار اندکي به کار جنگ مي آمدند. زيرا به ازاي هر مردي پنجاه زن و کودک وجود داشت؛ و در همه شهر به جز دو سوار نبود. باليان چاره اي جز اين نديد که همه کودکان نجيب زاده بالاي شانزده سال را در شمار سواره نظام درآورد. همين طور سي تن از طبقه بورژواها را در زمره سواران درآورد. دسته هاي مردان به راه افتادند تا پيش از بسته شدن راهها به وسيله مسلمانان آذوقه کافي گرد آورند. باليان خزانه پادشاهي را تصرف کرد و بر اموال پاسبانان معبد که هانري دوم پادشاه انگلستان فرستاده بود دست گذاشت و کار به جايي کشيد که نقره هاي سقف کليساي قيامت را کند؛ و فرمان داد هرکس توان دارد بايد سلاح برگيرد.
پيش قراولان سپاه صلاح الدين به فرماندهي يکي از اميران در نيمه رجب 583 ه/ 20 سپتامبر 1187 م به قدس رسيدند. امير همراه گروهي از يارانش بي باکانه پيش مي راند تا به يک گروه از نيروهاي شناسايي فرنگيان برخورد. طرفين با يکديگر به پيکار برخاستند و او با چند تن از يارانش به دست فرنگيان به قتل رسيدند. قتل وي بر مسلمانان گران آمد و فقدانش دل آنان را به درد آورد؛ و رفتند تا در نزديکي قدس فرود آمدند. شمار مردان بالاي باروي شهر آن قدر زياد بود که مسلمانان را به وحشت افکند؛ و در درون شهر چنان غوغا و هلهله اي برپا بود، که به کثرت جمعيت آنجا گواهي مي داد. صلاح الدين مدت پنج روز پيرامون شهر گرديد تا ببيند که بايد جنگ را از کجا آغاز کند، چرا که شهر داراي برج و بارويي بسيار مستحکم بود. تنها راهي که به نظرش رسيد از سمت شمال به طرف دروازه عمود يا کليساي صهيون بود.
صلاح الدين در طول اين مدت ديوارهاي شمال و شمال غربي شهر را مورد حمله قرار داد، ما تابش نور خورشيد در چشم سپاهيانش به آنان اجازه کار نمي داد. اين بود که پس از پنج روز 20 سپتامبر اردوگاهش را به سمت دروازه عمود واقع در شمال شهر انتقال داد. مدافعان شهر براي مدت کوتاهي چنين پنداشتند که صلاح الدين دست از محاصره کشيده است. اما در بامداد روز 26 سپتامبر سپاه اسلامي در بالاي کوه زيتون موضع گرفت؛ و مجاهدان راه خدا يکباره يورش آورده فرنگيان را از جا کندند و به دورن شهر راندند. مسلمانان به کانال رسيدند و از آن عبور کرده خود را به ديوار شهر رساندند. نقب زنها زير مراقبت سواره نظام دست به کار شدند. «محل نقب نزديک دروازه عمود، در فاصله اي اندک از مکاني بود که گودفري-کنت لورين- 88 سال پيش از آنجا به شهر حمله کرده بود. »تيراندازان و منجنيق افکنان براي پشتيباني از مهندساني که نقب مي کندند، پيوسته تير و سنگ مي انداختند و فرنگيان را از ديوارها دور مي کردند.
در روز 23 رجب شکاف بزرگي در ديوار ايجاد شد. چون نقب کنده شد، به وسيله چيزهاي معمول آن را پر کردند. اما با ديدن شدت پيکار مسلمانان و قدرت تيراندازي حساب شده منجنيقها و موفقيت نقب زنان براي کندن نقب، خود را در آستانه نابودي يافتند و فرماندهانشان درباره اينکه چه بايد بکنند يا نکنند به رايزني پرداختند. سپاهيان فرنگ درصدد برآمدند تا تهاجمي سنگين را تدارک ببينند، هرچند که به قيمت جانشان تمام گردد. ولي در اين ميان فکر شهادت به ذهن بطريق هرقل نرسيد و به سران گفت که اگر اقدام به چنين کاري کنند شمار بسياري زن و کودک را از خود به جاي مي گذارند که ناگزير بايد به اسارت و بردگي بروند؛ و او نمي تواند اين اقدام ضد دين را تأييد کند. باليان نيز انديشه نابود شدن يکجاي نيروي نظامي را احمقانه خواند و سخن او را مورد تأييد قرار داد.
در روز 26 رجب (2 اکتبر) شماري از بزرگان و اعيان فرنگ براي درخواست امان به اردوي مسلمانان آمدند، اما سلطان درخواست آنان را نپذيرفت و گفت:من جز همان گونه اي که شما با ساکنان شهر رفتار کرديد و هنگام تصرف شهر در سال 492 ه آنان را کشتيد و به اسارت برديد، رفتار نخواهم کرد؛ و «کيفر بدي، بدي اي همانند آن است». فرستادگان نوميد و بادست تهي باز گشتند. اينک شهر در اختيار صلاح الدين بود و هر لحظه اي که مي خواست مي توانست آن را تصرف کند. او درميان شهر شمار زيادي دوستان صاحب نفوذ و با قدرت داشت. سيطره هميشگي کليساي لاتيني پيوسته مايه نفرت مسيحيان ارتودوکس بود که اکثريت جمعيت فقير شهر را تشکيل مي دادند.
هنوز چندان اختلافي ميان سران فرقه هاي دين به چشم نمي خورد. خاندان پادشاهي و بزرگان ديني درهمه جا- به جز انطاکيه- به روحانيون ارتدوکس احترام مي گذاشتند؛ ولي مقامهاي عالي کليسا يکجا در دست لاتينها بود. مسيحيان بومي ناچار بودند در زيارتگاههاي مورد احترام خويش مناسکي را شاهد باشند که زبان و شعاير آن برايشان بيگانه بود. از اين رو حسرت روزگار حکمرانان مسلمان را مي خوردند که عبادت را هر طور مي خواستند به جا مي آوردند. صلاح الدين به يکي از مسيحيان ارتدوکس بيت المقدس به نام يوسف بابيط اعتماد کرد و در امور مربوط به برخورد با سران مسيحي وي را مشاور خويش قرار داد. به کمک او توانست با گروههاي ارتدوکس داخل شهر ارتباط برقرار کند که همه قول دادند دروازه هاي شهر را به روي صلاح الدين خواهند گشود.
واقعيت اين است که براي گشودن شهر نيازي به درگيرشدن گروههاي ارتدوکس نبود. چرا که باليان، بلافاصله پس از آگاهي بر شکست مأموريت گروه، نزد صلاح الدين فرستاد و امان گرفت تا خود نزد او برود و در اين باره گفت و گو کند. درخواست او پذيرفته شد و باليان نزد صلاح الدين رفت و از او براي شهر درخواست امان کرد، اما تقاضاي ترحم و گذشت او مورد قبول قرار نگرفت.
صلاح الدين اعلام کرد سوگند ياد کرده است که بايد بيت المقدس را با زور شمشير بگشايد و اين سوگند جز با تسليم بدون قيد و شرط شهر برداشته نمي شود. او کشتار سال 492 ه/ 1099 م مسيحيان را به باليان خاطر نشان کرد و از وي پرسيد: «آيا سزاوار نيست که به شيوه آنان رفتار کند؟ » در همان حال که دو رهبر در حال گفت و گو بودند، جنگ شدت گرفت و صلاح الدين اشاره کرد که پرچم او بر باروهاي شهر افراشته شده است. اما مدافعان صليبي با يک ضد حمله، مسلمانان را بازپس راندند.
باليان آغاز به سخن کرد و گفت:«اعليحضرتا! بدان که دراين شهر آنقدر جمعيت هست که شمار آنان را کسي جز خدا نمي داند. اينان به گمان اينکه شما امانشان مي دهي دست از پيکار برداشته اند، چون زندگي را بيش از مرگ دوست مي دارند. اما اگر مرگ را گريزناپذير يافتيم به خدا سوگند زن و فرزندمان را مي کشيم و اموال خواسته هايمان را آتش مي زنيم و نمي گذاريم که شما ديناري از آن را به غنيمت و يا مرد و زني را به اسارت ببريد. پس از آن صخره و مسجد الاقصي و ديگر جاها را ويران مي کنيم. سپس پنج هزار اسير مسلماني را که در بند ما هستند از دم تيغ مي گذرانيم و همه حيوانات و چارپايان را مي کشيم. آنگاه به جنگ شما مي آييم و چونان مردمان دست از جان شسته در دفاع از خود مي جنگيم؛ و تا هر يک از ما يک تن را نکشيم خود کشته نخواهيم شد. يا با عزت مي ميريم و يا با کرامت پيروز مي شويم.
صلاح الدين با فرماندهان و يارانش به مشورت پرداخت و نظر آنها بر اين بود که اگر مسيحيان حاضر به اسارت باشند به آنها امان داده شود. آنگاه صلاح الدين فرمان امان فرنگيان را در مقابل پرداخت سربها صادر کرد. چنين مقرر گرديد که از مردان، بي هيچ تفاوتي ميان فقير و غني، ده دينار و از کودکان، دختر يا پسر، دو دينار و از زنان پنج دينار گرفته شود. اطفال کم تر از چهل روز نيز از پرداخت دو دينار سربهاي کودکان معاف شدند. شمار ساکنان بيت المقدس به جز زنان و کودکان شصت هزار مرد سواره و پياده بود.
در اين هنگام باليان خاطر نشان کرد که در شهر حدود بيست هزار بينوا زندگي مي کنند که قدرت پرداخت چنين مبلغي را ندارند. اگر سلطان اجازه بدهد مقامهاي مسيحي يک مبلغ کلي به عنوان سربهاي آنان بپردازند؟ صلاح الدين حاضر شد مبلغ صد هزار دينار به ازاي بيست هزار بينواي شهر دريافت دارد، ولي باليان متوجه شد که تهيه چنين مبلغ هنگفتي براي او ميسور نيست. سپس توافق شد که هفت هزار تن به ازاي پرداخت سي هزار دينار آزاد شوند.
به فرمان باليان نيروهاي نظامي سلاحشان را زمين گذاشتند(7) و در روز جمعه 26 رجب (مصادف با شب معراج و اسرا) 2 اکتبر سال 1187 م صلاح الدين وارد بيت المقدس گرديد.
4-سپاس فراوان خداي جهانيان را که ريشه کافران کنده شد
فرمان داده شد که مسجد الاقصي و قبه الصخره از لوث آلودگي پاک گردد و همه اين کار را انجام دادند. چون جمعه بعد يعني چهارم شعبان فرا رسيد مسلمانان همراه صلاح الدين نماز جمعه را در مسجد اقامه کردند. صلاح الدين در قبه الصخره نماز گزارد، خطيب و امام جماعت، محي الدين بن زکي قاضي دمشق بود. قبل از نيم روز که بانگ اذان بلند شد؛ نزديک بود که دلها از دشت شادي به پرواز درآيد. هنوز خطيب تعيين نشده بود. صلاح الدين که در اين هنگام در قبه الصخره بود با صدور فرماني قاضي محي الدين بن زکي را خطيب آن روز قرار داد. او جامه سياه پوشيد و براي مردم خطبه اي غرّا ايراد کرد و در آن شرافت بيت المقدس و فضايل و تشويقهاي وارده و نشانه ها و آثار موجود در آن را ياد آور شد.
اول سخني که بر زبان آورد اين بود: «فقطع دابر القوم الکافرين والحمدلله رب العالمين»(پس ريشه ستمکاران برکنده شد و سپاس خداي جهانيان را». آنگاه همه ستايشهاي قرآني را ذکر کرد تا آنکه گفت: «سپاس خدايي را که اسلام را به ياري خويش عزت مي بخشد و شرک را با قهرش خوار مي گرداند و امور را به فرمان خويش به گردش درمي آورد و نعمت را با سپاسگزاري افزون مي گرداند و کافران را با مکر خويش اندک اندک هلاک مي گرداند. کسي که روزگار را دولتي پس از دولت قرار داد و با فضل خويش سرانجام را از آن پرهيزکاران گردانيد؛ و بر پرهيزکاران از بارانهاي نرم و سنگين خويش مي بارد. و خدايي که دين خويش را بر همه دينها پيروزي بخشيد. او که بر بندگانش مسلط است و کس مانع او نگردد و بر آفريدگانش چيره است و کس با او منازعه نتواند کرد. به آنچه بخواهد فرمان مي دهد و کس ياراي بازگردندانش را ندارد. به آنچه بخواهد حکم مي کند و کس ياراي منع ندارد. او را مي ستايم به خاطر پيروزي بخشيدن، چيره کردن و عزت بخشيدن دوستانش و ياري دادن ياورانش. خدايي که بيت المقدس را از پليدي و ناپاکي شرک پاک گردانيد. (او را مي ستايم) ستايش کسي که ستايش را در پيدا و پنهان احساس مي کند. و گواهي مي دهم که خدايي نيست جز آن يگانه بي شريک، يگانه بي نياز، نه زاده و نه زاده شده و نه کسي همتاي اوست. گواهي کسي که قلبش با توحيد پاکيزه گشته و خدايش بدان وسيله از او خشنود گرديده. گواهي مي دهم که محمد بنده و فرستاده اوست: برآورنده شکر و باطل کننده شرک و رد کننده دروغ، کسي که از مسجد الحرام به مسجد الاقصي برده شد و از آنجا به آسمانهاي افراشته عروج کرد. نزد سدره المنتهي که نزد آن جايگاه بهشتيان است. چشم خطا نکرده و از حد درنگذشت، و درود بر خليفه صديق و پيشي گيرنده به سوي ايمان و اميرالمؤمنين عمر بن خطاب. اول کسي که شعار صليب را از اين خانه برچيد و بر اميرالمؤمنين عثمان بن عفان - ذي النورين- گردآورنده قرآن و بر اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب به لرزه درآورنده شرک و شکننده بتها و بر خاندان و ياران او و بر کساني که به نيکي از آنان پيروي کردند. »(8)
صلاح الدين بعد از فراغت از نماز جمعه اقدام به تعمير مسجدالاقصي کرد. «مسلمانان آنچه توان داشتند در زيبايي بنا و نقشهاي آن به کار گرفتند. مصالح مورد نياز از کاشيهاي بي نظير و زيورهاي زرين قسطنطيني و ديگر مصالح مورد نياز را فراهم آوردند. نخستين اقدامشان در اين راستا پاک کردن تصويرهاي موجود روي ديوارها بود. فرنگيها روي صخره را با کاشي پوشانده بودند و صلاح الدين فرمان داد که آن کاشيها را خراب کنند. دليل کاشي کاري آن بود که کشيشها بخش زيادي از صخره را به ازاي دريافت طلا و نقره به زايراني که از دريا مي رسيدند فروخته بودند. زايران به اميد برکت آنها را به وزن طلا مي خريدند. هرگاه کسي مقدار اندکي از آن را به شهر و ديارش مي برد، براي خود کليسايي مي ساخت و آن را درون قربانگهاش جاي مي داد. از اين رو يکي از پادشاهان مسيحي که بيم نابودي آن را داشت فرمان داد که روي آن را بپوشانند.
پس از برداشتن آن پوشش صلاح الدين مصفحهاي زيبا و رحلهاي نيکو به آنجا فرستاد. قاريان را در مسجد گماشت و مقرري بسياري نيز برايشان تعيين کرد و اسلام در آنجا بار ديگر طراوت و شادابي يافت. چنين بزرگداشتي را از بيت المقدس، پس از خليفه دوم کسي جز صلاح الدين ايوبي به جاي نياورد، خداوند او را بيامرزد و همين افتخار و شرافت او را بس است.
داستان منبر نيز به نوبه خود مهيج است. قضيه از اين قرار بود که چون نورالدين زنگي فتح بيت المقدس را در سر مي پروراند، به صنعتگران حلب فرمان داد تا منبري بسازند. آنان نيز دست به کار شدند و منبري بسيار زيبا و محکم ساختند. نورالدين گفت: « ما اين منبر را براي نصب در بيت المقدس مي سازيم. » درودگران چندين سال روي آن کار کردند و در اسلام همانندش ساخته نشده بود. ولي مرگ نورالدين فرا رسيد و موفق به تحقق اهدافش نگشت. پس از آن که صلاح الدين قدس را گشود فرمان داد آن منبر را از حلب آوردند و در قدس نصب کردند. از زمان ساخت تا نصب منبر بيش از بيست سال طول کشيد.
صلاح الدين سامان دادن دوباره اوضاع قدس را در برنامه کاري خويش قرار داد. «واقعيت اين است که مسلمانان پيروزمند افرادي شريف و با مروت و مقاوم بودند. درست در جايي که هشتاد و هشت سال پيش فرنگيان از درياي خون مسلمانان مي گذشتند، حتي يک خانه به يغما نرفت و به يک جاندار آسيب نرسيد. به فرمان صلاح الدين، سربازان خيابان ها و دروازه ها را زير نظر گرفتند و از هر گونه دست اندازي احتمالي به جان و مال مسيحيان جلوگيري به عمل آوردند.
در اين بين هر کس در تلاش تأمين سربهاي خويش بود. باليان براي تأمين سي هزار دينار سربهاي موعود خزانه را تهي کرد و با زحمت بسيار پاسبانان و ميهمان نوازان را راضي ساخت تا از نقدينه هاي اندوخته خود درگذرند. پاتريک هرقل و يارانش جز به خدا نمي انديشيدند. مشاهده پاتريک که تنها ده دينار سربهاي خودش را پرداخته و گرانبار از سيم و زر پيشاپيش بارکشها و گاريهاي پر از فرش و ظرفهاي گرانبها شهر را ها کرده و سر خود گرفته براي مسلمانان مايه حيرت بود. (9)
5-اسيران و مهاجران صليبيها
سپس صلاح الدين اعلام کرد که به زودي همه پيرمردان و پيرزنان را آزاد خواهد ساخت. بانواني که سربهايشان پرداخت شده بود با ديده گريان نزد صلاح الدين آمدند و گفتند که با وجود به اسارت رفتن شوهران و پدرانشان، قادر به رفتن به جايي نيستند. او وعده داد که شوهرانشان را آزاد کند؛ و از خزانه خويش به بيوه زنان و يتيمان نيز به فراخور حالشان چيزي بخشيد. حقيقت اين است که مهرباني و شفقت اين مرد درست نقطه مقابل رفتار جنگجويان مسيحي در حمله اول صليب بود. صف طولاني فرنگيان آزاد شده به راه افتاد و به آرامي به سوي ساحل پيش مي رفت، بي آنکه هيچ يک از مسلمانان معترض آنان گردد. اينان در سه کاروان، کاروان نخست به رهبري پاسبانان معبد، کاروان دوم به رهبري ميهمان نوازان و کاروان سوم به رهبري باليان و پاتريک حرکت کردند. ستون کاروانها به صور رسيد. اما به توجه به فزوني شمار کساني که از ديگر شهرهاي آزاد شده به دست مسلمانان به آنجا پناه آورده بودند، امکان پذيرفتن آنها را نداشت. در نتيجه صور تنها جنگجويان را پذيرفت و ديگر ستونها به راه خود ادامه دادند. چون به نزديک بترون رسيدند يکي از بارونهاي محلي به نام ريموند بسياري از اموال آنان را غارت کرد. پناهندگان آهنگ طرابلس کردند. اما آن شهر نيز قبلاً از فراريان پر شده و در نتيجه غذا و خوراک رو به کاستي نهاده بود. مقامات شهر از پذيرش افراد بيشتر سرباز زدند و دروازه ها را به روي آنان بستند. پناهندگان بي آنکه جايي براي استراحت بيابند رفتند تا به انطاکيه رسيدند. آنجا نيز ايشان را با رغبت نپذيرفتند.
بخت کساني که به عسقلان پناه بردند از ديگران بلندتر بود. زيرا پس از آنکه ناخدايان کشتيهاي بازرگاني ايتاليايي براي بردنشان به بنادر مسيحي کرايه گزاف طلب کردند، حکومت مصر با جلوگيري از حرکت کشتيها آنان را ناگزير ساخت تا پناهندگان را بدون گرفتن مزد به مقصد برسانند.
مسيحيان ارتدوکس و يعقوبيان به ازاي پرداخت جزيه در قدس باقي ماندند. بسياري از زمينهايي که پس از کوچ فرنگيان تهي مانده بود به وسيله توانگرانشان خريداري گرديد؛ و آنچه را هم که باقي ماند به وسيله يهوديان و مسلماناني که با تشويق صلاح الدين در شهر مستقر گشتند خريداري شد. با رسيدن اخبار پيروزي صلاح الدين به قسطنطنيه، امپراتور، اسحاق انجيلوس را نزد صلاح الدين فرستاد تا هم پيروزي را به او تبريک بگويد و هم درباره ضرورت بازگرداندن اماکن مقدس مسيحي به کليساي ارتدوکس گفت و گو کند. صلاح الدين پس از اندکي تأمل خواهش او را برآورد. بسياري از ياران صلاح الدين بر ويران سازي کليساي قيامت اصرار داشتند؛ ولي او خاطر نشان کرد که براي مسيحيان جايگاه عزيز است نه ساختمان؛ و در هر حالي از زيارت اينجا دست نخواهند کشيد. صلاح الدين هيچ گاه نخواست که مسيحيان را از اين کار باز دارد. واقعيت اين است که کليساي قيامت بيش از سه روز بسته نماند. پس از آن به زايران فرنگي اجازه داده شد تا به ازاي پرداخت مبلغي پول به آنجا وارد شوند.
6-جنگ بر سر قدس
پس از حمله صليبيها به مصر (در 2 فوريه 1219) ملک الکامل آمادگي خود را براي دست کشيدن از بيت المقدس در ازاي رفتن فرنگيان از مصر اعلام کرد. از سوي ديگر ملک معظم استحکامات بيت المقدس را ويران کرد تا شهر را در حالي تسليم کند که قدرت دفاعي نداشته باشد. ولي کامل توانست صليبيها را از مصر بيرون براند و وضعيت قدس به حال خود باقي ماند. صليبيها بار ديگر اقدام به وارد کردن فشارهاي سياسي و نظامي کردند، تا آنکه در 18 شباط- فوريه سال 1229 پيماني ميان طرفين به امضا رسيد. اين پيمان ميان فردريک دوم-انگليسي- و نمايندگان کامل، فخرالدين بن شيخ الشيوخ و صلاح الدين امير اربل به امضا رسيد و پيشواي شهسواران تيوتون و دو اسقف اکستر و ونستر آن را گواهي کردند. به مقتضاي اين پيمان مملکت مسيحي بيت المقدس به خود شهر قدس و بيت لحم و باريکه اي که لُد را مي شکافت و در يافا به دريا منتهي مي گرديد محدود شد؛ به اضافه ناصره و غرب الجليل شامل دژ مونتفورت و تبنين و مناطق مسلمان نشين پيرامون صيدا تا منطقه معبد شامل قبه الصخره و مسجد الاقصي در دست مسلمانان باقي ماند و آنان حق داشتند که آزادانه در آنجا رفت و آمد کنند و به عبادت بپردازند. با آزادي اسيران طرفين پيمان به انجام رسيد و مدت آن ده سال به تقويم مسيحي و ده سال و پنج ماه به تاريخ هجري تعيين گرديد.
اما هيچ معاهده اي همانند اين معاهده بلافاصله مورد مخالفت و مقاومت قرار نگرفت. چرا که جهان اسلام به جنبش درآمد. در دمشق داود که مخالف برادرانش، کامل و معظم بود، به خاطر خيانتي که به اسلام شده عزاي عمومي اعلام کرد. حتي علماي خود کامل اعلام کردند که وي نسبت به اسلام اهانت کرده است. (10)
اما مسيحيان از اينکه نتوانسته بودند بيت المقدس را به زور بازپس گيرند و اينکه مسلمانان موفق به حفظ مکانهاي مقدس شده بودند اندوهناک و رنجيده خاطر بودند. به ويژه آنکه کارشناسان نظامي اعتقاد داشتند «تا هنگامي که ناحيه ماوراي رود اردن به بيت المقدس ضميمه نشود نگهداري آن براي مسيحيان غيرممکن است. چگونه بيت المقدس مي تواند زير فرمان صليبيها باشد و تنها از طريق يک باريکه زميني به ساحل متصل گردد؟ ». (11)
به اين ترتيب وقتي فردريک به بيت المقدس آمد تا جشن پيروزي برپا کند، شهر را خالي از سکنه يافت، چرا که مسلمانان آن را ترک گفته بودند و جز براي اداي عبادات واجب در آنجا آمد و شدي نداشتند. مسيحيان بومي نيز از شهر بسيار فاصله گرفته و اعلام کرده بودند که بازگشت لاتينها هيچ خيري را براي آنان به همراه نخواهد داشت. فردريک کليساي قيامت را زيارت کرد (يک شنبه 18 مارس سال 1229 م)؛ در حالي که تنها نگهبانانش در کليسا حضور داشتند. پس از آن بيت المقدس (مسجد اقصي) را زيارت کرد. (12)
درگيري ميان مسلمانان و مسيحيان پايان نيافت و قدس تا سال 1244 م/ 642 ه. زير حکومت صليبيها باقي ماند. در فصل تابستان اين سال هزار جنگجوي نيرومند خوارزمي خود را به بيت المقدس رساندند و در يازدهم ژوئيه سال 1244 به آن حمله کردند. جنگ در کوچه و خيابان درگرفت و حاکم فرنگي شهر در هنگام حمله از دژ همراه فرمانده ميهمان نوازان به قتل رسيد. اما نگهبانان دست از مقاومت برنداشتند؛ و چون از فرنگ نيروي کمکي نرسيد از ناصر- امير کرک- نزديک ترين هم پيمان مسلمانان- تقاضاي همکاري کردند. ولي ناصر گرايشي به صليبيها نداشت و از هم پيماني با آنان بر ضد خوارزميهاي مسلمان خودداري ورزيد. ناصر شماري از لشکريان را فرستاد تا از خوارزميها بخواهند که در صورت تسليم شدن محافظان شهر، به آنان امان داده شود، اما محافظان حاضر به تسليم نشدند و ناصر نيز از پيشنهاد خويش دست برداشت و شهر را به حال خود رها کرد.
در 23 اگوست سال 1244 م حدود شش هزار تن از فرنگيان صليبي، از مرد و زن و کودک، شهر را ترک گرفته آن را به خوارزميها سپردند. صليبيها در حال حرکت به سوي يافا نگاهي به عقب انداختند و ديدند که پرچمهاي فرنگيان روي برجهاي شهر برافراشته است. شمار زيادي با اعتقاد به اينکه براي آنها کمک رسيده با اصرار به شهر بازگشتند. اما در پاي ديوارها گرفتار کمين شدند و حدود دو هزار تن از آنان به قتل رسيدند. کساني هم که به حرکت به سوي يافا ادامه دادند نيز در معرض حملات مسلمانان قرار گرفتند، به طوري که از مردانشان بيش از سيصد تن به يافا نرسيدند. به اين ترتيب بيت المقدس براي هميشه از چنگ فرنگيان بيرون آمد و تا هفتصد سال بعد که «آلن بي» آنجا را مورد حمله قرار داد، لشکري مسيحي از دروازه هاي شهر نگذشت.
7-درسها
در عمليات آزادسازي قدس شيوه هاي عملياتي جديدي ابداع شد که مي توان آن را «آزادسازي خزنده» نام نهاد. اين شيوه در آزادسازي شهرهاي داخلي و راندن فرنگيان به ساحل، کمک براي کوچ دادن و بازگرداندن آنها به سرزمينهاي خودشان تجسم يافت. اين تلاشها با ايجاد تناقض ميان صليبيها نيروي انساني آنان را تحليل مي برد. صليبيها درواقع به صورت يک جامعه نظامي در حال جنگ زندگي مي کردند و تنها عاملي که موجب اتحاد ميان عناصر مختلف آن مي گرديد اميد به پيروزي بود. اما پس از آنکه اين پيروزي دور از دسترس قرار گرفت، تناقضات آشکار شد و مشکلات اداري- اقتصادي بالا گرفت و نقشه صليبي به شکست انجاميد. اين درست است که پس از آن نيز چند حمله صليبي انجام پذيرفت، ولي تغيير جهت درگيري اجازه تکرار گذشته را نداد. بازگشتهاي بعدي را مي توان به عنون انحراف از جهت درگيري تعبير کرد که سنت تاريخ هر بار آنها را به مسير اصلي بازآورد. در واقعه اجازه ملک کامل به صليبيها براي بازگشت به قدس ديديم که خوارزميها آمدند و آنان را از قدس بيرون راندند- آنهم نه با روش خزنده روزگار صلاح الدين.
درسهاي نظامي اين جنگ فراوان است. و ما مهمترين آنها را در اينجا برمي شمريم.
1-اراده دستيابي به هدف: از هنگامي که صليبيها بيت المقدس را اشغال کردند، گروههاي مسلمانان درصدد برآمدند تا اهميت اين رويداد را براي افکار عمومي روشن سازند و احساساتشان را برضد بربرهايي که از آن سوي دريا آمده بودند برانگيزند و تعصب صليبي را با قدرت پاسخ دهند-درحالي که مسلمانان نسبت به کودکان، زنان و مردان غير محارب با عطوفت و مهرباني برخورد مي کردند. چنين اراده اي در سطح رهبران شکل گرفت. اينکه مي بينيم نورالدين بيست سال پيش از بازپس گيري بيت المقدس فرمان ساخت منبر را صادر مي کند، چيزي جز تحقق اراده دستيابي به هدف نيست. بازگشت صلاح الدين از حطين به سوي بيت المقدس نيز معنايي جز همين اراده و تصميم نداشت. صلاح الدين در گفت و گوي با صليبيها بارها قضيه اشغال قدس و نيز چگونگي آن را يادآور گرديد. مسلمانان به اعمال انتقام جويانه اقدام نکردند زيرا براي آنان بيش از انتقام اعمال تجاوزگرانه صليبيها، موضوع آزاد سازي قدس و بازگرداندن حاکميت اسلام به آن شهر در ميان بود.
2-اهتمام به شناسايي و جاسوسي: ديديم که صلاح الدين شماري از يارانش را در صفوف خود صليبيهاي ارتودوکس سازمان داد. خود او نيز به کار شناسايي مي پرداخت. او مدت پنج روز بر گرد قدس گشت زد تا جايي مناسب را براي تمرکز حمله اصلي تعيين کند.
3-قطع ارتباط ميان هدف و مداخله گران خارجي. صلاح الدين از ناوگان مصر خواست که از هرگونه مداخله خارجي در صحنه عمليات فلسطين جلوگيري کنند. در همين حال ارتباط ميان قدس با محيط پيرامون آن را قطع کرد و مواضع اصلي را که مي توانستند به زيان وي وارد عمليات شوند به اشغال خود درآورد و با اين کار اراده جنگيدن را از محافظان قدس سلب کرد. اقدام ديگر او ايجاد مشکل در راه تأمين آب و آذوقه انبوه ساکنان شهر بود. اهميت اين عامل در اثناي گفت و گوي طرفين براي رسيدن به صلح آشکار گرديد.
4-ايجاد توازن ميان نقشه صلح و هدف جنگ: مسلمانان راغب بودند که تا جاي ممکن قدس را از طريق صلح تصرف کنند تا بتوانند جامعه را از نو بسازند. صلاح الدين کاربرد زور را طبق قوانين مشخص مجاز مي دانست نه به طور مطلق. درحالي که هدف اعضاي پادگان مدافع قدس حفظ جان و اموال خودشان بود، آماده بودند تا با فراهم شدن شرايط مناسب دست از جنگ بردارند و تسليم شوند؛ و صلاح الدين چنين فرصتي را در اختيارشان قرار داد.
5-صرفه جويي در نيرو: مسلمانان توان درگيري با قدس را داشتند و صلاح الدين دوستاني داشت که مي توانستند براي به زور گشودن شهر دروازه ها را به روي او باز کنند. اما بدون شک چنين کاري موجب تحليل رفتن بخشي از قدرت نظامي مسلمانان مي شد و صلاح الدين براي تداوم عمليات آزادسازي به چنين نيرويي نياز داشت. از اين رو ترجيح داد که آسان ترين و ساده ترين راه حلها را که درعين حال با هدف جنگ نيز سازگاري داشته باشد و ميان هدف جنگ و نقشه صلح توازن برقرار سازد، انتخاب کند. به اين ترتيب در صحنه عمليات و در سطح سياست استراتژيک پيروزي دوگانه اي نصيب وي گرديد. در اينجا اختلاف ميان فرماندهان اسلامي که ابزارهاي نظامي را مطابق مقرارت ويژه اي براي رسيدن به هدف جايز مي شمردند، با فرماندهان فرنگي که براي رسيدن به هدف از هر وسيله اي استفاده مي کردند و تمايل داشتند کمترين ميزان تلفات انساني را متحمل شوند، آشکار مي گردد.
6-روند اوضاع تفاوت ميان روحيه معنوي مسلمانان مجاهد راه خدا و صليبيهاي مدافع قدس را آشکار مي سازد. صليبيها در شرايطي بر قدس پيروز شدند که مدافعان مسلمان در موضع ضعف بودند و نيرو و امکانات دشمن برتر بود. بازپس گيري بيت المقدس نيز در شرايطي انجام شد که صليبيها از برتري کامل نيروي انساني برخوردار بودند- هرچند که منابع صليبي به طور مبالغه آميزي عنوان مي کنند که نيرو و امکانات مدافعان بسيار اندک بوده است و آنان ضعيف بوده اند-اهميت روحيه معنوي براي ادامه نبرد و کندن نقب و اعلام آمادگي براي ادامه نبرد، در آنجا خود را نشان مي دهد که مسلمانان اعلام آمادگي کردند که قدس را به هر قيمتي آزاد خواهند کرد. اهميت استراتژي حمله غيرمستقيم نيز در اينجا خودنمايي مي کند. اين استراتژي صليبيها را، با وجود در اختيار داشتن نيروي جنگي فراوان، وادار به تسليم کرد.
7-سازماندهي خوب اداري نيروهاي مسلمان، اداره خوب جنگ، بسيج نيرو و امکانات ضروري (مثل تأمين قلعه کوچک، برج، ادوات حفاري و امکانات مهندسي) و به کارگيري آنها با کارآمدي عالي؛ که نشان برخورداري مسلمانان از آموزش عالي مي باشد. نيز مسلمانان از انضباط کامل برخوردار بودند و اوامر فرماندهان را -چه در طول عمليات و يا هنگام ورود به شهر-با دقت اجرا کردند. گرچه از برخي فرماندهان خطاهايي سرزد، اما صلاح الدين هر گونه مخالفتي را که خبر مي يافت سرکوب مي کرد.
ارزيابي تمام دستاوردهاي آزادسازي قدس از جنبه نظامي بسيار دشوار است، چرا که جنبه ديني (معنوي) اين پيروزي بر هر جنبه ديگري برتري دارد.
پي نوشت ها :
1-ذکر فتح بيت المقدس در تاريخ طبري، ذخائر العرب، ج3، ص 607 -608؛ نيز ر. ک. وثائق، حميد الله، محمد، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، چاپ و نشر بنياد، 1365، ص 360.
2-کارولنژيان يا کرولنژينها، سلسله اي از فرمانروايان فرانکي که در قرن هفتم به وسيله پين دولاند، که به عنون کاخبان از جانب داگوبر يکم در اوستراسبا فرمانروايي داشت، تأسيس شد. (دايره المعارف فارسي)
3-ابن اثير (الکامل في التاريخ، دار الکتاب العربي، ج 8، ص 189). صحنه غم انگيز ورود صليبيها به بيت المقدس را چنين توصيف کرده است: «صليبيها پيش از ظهر روز جمعه هفت روز مانده از شعبان سال 492 م به بيت المقدس درآمدند. فرنگيان مدت يک هفته تيغ در ميان مردم شهر نهادند و مسلمانان را مي کشتند. يک دسته از مسلمانان به محراب داود رفته و در آنجا سنگر گرفتند و سه روز جنگيدند. فرنگيان به آنان امان دادند و آنها نيز آنجا را تسليم کردند و شبانه به عسقلان رفتند و در آنجا اقامت گزيدند. فرنگيان بيش از هفتاد هزار تن از مسلمانان را در مسجدالاقصي کشتند. در ميان آنها بزرگان، علما، عابدان و پارساياني ديده مي شدند که شهر و ديار خويش را ترک گفته و در آن مکان شريف مجاور شده بودند. مهاجمان از صخره بيش از چهل قنديل نقره را بردند که هريک 3600 درهم وزن داشت. چيز ديگري که بردند تنوري نقره اي به وزن هفتاد رطل شامي بود. 150 چراغ کوچک نقره اي، بيش از بيست چراغ طلا و اموال بي شمار ديگر، از اقلامي بود که صليبيها به غنيمت بردند.
4-در اين زمينه در همان مأخذ پيشين (کامل ابن اثير)آمده است که عکس العملهاي اوليه آغاز شد و مي رفت که شکل يک نيروي بزرگ و سازمان يافته مستمر را به خود بگيرد. از آن جمله چنين مي خوانيم: مسلمانان آماده رزم در ماه رمضان به همراه قاضي ابوسعيد هروي از شام وارد بغداد شدند. آنان در محل ديوان سخناني بر زبان آوردند که چشمها را گرياند ودلها را به درد آورد. آنان در روز جمعه در مسجد جامع برخاستند و فرياد دادخواهي برآوردند و خود گريستند و مردم را گرياندند و آنچه را که در مسجدالاقصي بر سر مسلمانان آمده بود؛ از کشتار مردان و اسارت زنان و کودکان و غارت اموال، يادآور شدند. از جمله ابوالمظفر ابيوردي در قصيده اي بلند چنين گفته است:
مرجنا دماء بالدموع السواجم
فلم يبق منا عرصه للمحارم
و شر صلاح المرء دمع يفيضه
اذا الحرب شبت نارها بالصوارم
و کيف تنام العين ملء جفونها
علي هفوات اشقطت کل نائم
واخوانکم بالشام يضحي مقيلهم
ظهورالمذاکي او بطون القشاعم
تسومهم الروم الهوان و انتم
تجرون ذيل النحفض فعل المسالم
و تلک حروب من يغب عن غمارها
ليسلم يقرع بعدها سن نادم
اترضي صناديد الاعاريب بالأذي
يفضي علي ذل کماه الاعاجم
دعوناکم والحرب ترنوملحه
الينا بألحاظ النسور القشاعم
ترامت فينا غاره عربيه
تطيل عليها الروم عض الاباهم
5-صلاح الدين از حاکم بيت المقدس خواست تا هيئتي را براي بحث درباره شرايط تسليم شهر مقدس اعزام دارد. با رسيدن اين گروه به عسقلان کسوف اتفاق افتاد و صلاح الدين در تاريکي به استقبالشان رفت. اما هيچ بحثي صورت نگرفت زيرا گروه از تسليم شهري که به گمان آنان حضرت مسيح به خاطر آنها در آنجا مرده بود خودداري ورزيد. اعضاي گروه به بيت المقدس بازگشتند و صلاح الدين سوگند ياد کرد که به زودي به زور شمشير شهر را خواهد گرفت.
6-باليان پسر پيرزان، آن طوري که در کامل ابن اثير ج9، ص 182 آمده و يا باليان ابليني، آن طور که در تاريخ جنگهاي صليبي ج2، ص 748(متن عربي) آمده است، کسي بود که با از دست دادن رمله به صور پناهنده شده بود و همسرش ملکه ماريا همراه کودکانش پس از ترک نابلس به بيت المقدس پناه آورده بود. باليان درصدد انتقال آنان به صور برآمد و به اين منظور از صلاح الدين اجازه خواست. او اجازه داد، با اين شرط که بيش از يک شب در بيت المقدس نماند و با خود اسلحه حمل نکند. چون باليان به بيت المقدس رسيد، پاتريک هرقل و سران دو طايفه پاسداران معبد و ميهمان نوازان را ديد که براي دفاع از شهر سرگرم تلاش اند؛ ولي فرمانده قابلي که مردم بتوانند به او اعتماد کنند ندارند. ساکنان شهر يکصدا از باليان خواستند که بماند و فرماندهي آنان را برعهده گيرد؛ و عنوان کردند که به او اجازه خروج از بيت المقدس را نخواهند داد. باليان سرگردان مانده و طي نامه اي به صلاح الدين داستان شکستن عهدي را که با او کرده بود شرح داد. صلاح الدين که هميشه درميان دشمناني که به او احترام مي گذاشتند به نرم خويي و گذشت شهرت داشت، نه تنها از باليان درگذشت، بلکه نگهبان فرستاد تا ملکه ماريا و کودکان و بار و بنه و اطرافيان و همه دارايي او را تا صور همراهي کند. از جمله کساني که با ملکه رفتند توماس ابلين خردسال برادرزاده باليان و پسر کوچک هيو، رئيس جبيل، بودند. صلاح الدين با مشاهده کودکاني که روزي در ناز و نعمت به سر مي بردند و امروز از کنار اردوگاهش تبعيد مي شوند به گريه افتاد.
7-در کامل ابن اثير(ج9؛ ص 183) در اين باره آمده است: باليان هجده هزار مرد را به ازاي پرداخت سي هزار دينار آزاد کرد، اما بقيه چيزي براي پرداختن نداشتند. طبق آمار دقيق شانزده هزار زن و مرد و کودک نيز به اسارت درآمدند. سپس شماري از فرماندهان ادعا کردند که رعاياي تيولهايشان در بيت المقدس ساکن اند، صلاح الدين تيولها را بگيرد و آنان را آزاد کند. شماري از فرماندهان به فرنگيان لباس سربازان مسلمان را مي پوشاندند و آنان را بيرون مي راندند و زمين توافق شده را مي گرفتند. گروهي از مردم نيز از صلاح الدين خواستند که شماري فرنگي را به آنان ببخشد و او چنين کرد؛ و آنها زمينهايشان را براي خود گرفتند. خلاصه آنکه جز مقدار اندکي به خزانه واصل نشد.
8-الروضتين، ابوشامه، ص 320-340. «خطبه قاضي محي الدين بن زکي دربردارنده تبريک به مسلمانان بود. به خاطر اينکه خداوند بيت المقدس را به دست آنان گشود، و دربردارنده ذکر فضايل اين شهر بود و اينکه اين شهر قبله نخست، مسجد دوم و حرم سوم و پس از دو مسجد(مسجدالحرام و مسجد النبي) است جز به سوي اين مسجد نبايد بار سفر بست و پس از آن دو جايگاه جز به آن اهميت داده نمي شود. رسول خدا (ص) از مسجد الحرام به سوي آن سير داده شد و در آنجا با رسولان و انبياي بزرگوار نماز خواند و از آنجا به آسمان بالا رفت و باز به آنجا بازگشت. سپس سوار بر براق از آنجا به مسجد الحرام رفت. اين سرزمين، زمين محشر و جايگاه پراکندگي روز ديدار است. اين شهر مقر انبيا و مقصد اولياست و از روز نخست بر پايه تقوا نهاده شده است. سپس همه خطبه را خواند و براي خليفه ناصر عباسي و سلطان صلاح الدين دعاي خير کرد. پس از نماز، شيخ زين الدين ابوالحسن بن علي نجاي مصري با اجازه سلطان بر کرسي وعظ نشست و به موعظه مردم پرداخت. ابن زکي چهار جمعه را براي مردم خطبه خواند. پس از آن سلطان براي قدس خطيبي ثابت معين کرد. »
9-تاريخ الحروب الصليبيه 752/2 - 753 (ترجمه فارسي، 2 /544) مقابل اين قضيه چيزي است که ابن اثير در کامل (184/9) نقل کرده است: «يکي از زنان پادشاه روم به همراه شمار زيادي از خدم و حشم بنده و کنيز در قدس راهبانه زندگي مي کرد. او مال و جواهر گران قيمت فراواني با خود داشت و براي خود و همراهانش تقاضاي امان کرد. (صلاح الدين) او را امان داد و رها کرد.
همچنين ملکه قدس که به نيابت از همسر اسيرش به دست صلاح الدين بر فرنگيان حکومت مي کرد آزاد گرديد. مال و منال و خدم و حشم وي را دادند؛ و از صلاح الدين اجازه گرفت تا نزد شوهرش که در دژ نابلس زنداني بود برود. صلاح الدين اجازه داد و او نزد شوهر رفت و همانجا ماند. پاتريک اعظم فرنگيان با اموال فراواني از عبادتگاه ها مثل صخره، اقصي و کليساي قيامت و ديگر جاها که مقدارش را کسي جز خدا نمي داند شهر را ترک گفت. با وجود همه اين اموال صلاح الدين متعرض او نشد؛ و چون گفتند که بايد آنچه را که مايه تقويت مسلمانان مي شود از وي گرفت، گفت: «به او خيانت نمي کنم».
10- ابن کثير(الکامل في التاريخ، 378/9) در اين باره مي نويسد: «در سال 626، فرنگيان بيت المقدس را تصرف کردند و مسلمانان اين کار را مهم و بزرگ شمردند و از اين بابت احساس توهين و درد و رنجي وصف ناپذير مي کردند. خداوند با منت و کرم خويش بازگشت آن را به مسلمانان ممکن گرداناد».
11-تاريخ الحروب الصليبيه رنسيمان، 332/3-333.
12-در تاريخ الحروب الصليبيه (335/3)در توصيف اين زيارت آمده است: «در حالي که فردريک سرگرم طواف قبه الصخره بود چشمش به نوشته صلاح الدين بر کتيبه پيرامون گنبد افتاد که پاکسازي بنا از وجود کافران را به ثبت رسانده بود. امپراتور با تبسم پرسيد: «مشرک چه کسي مي تواند باشد؟ ». وقتي که از پنجره هاي مشبک دريچه ها پرسيد، به او گفته شد که اين کار براي راندن گنجشکها است. فردريک از اصطلاح معمول مسلمانان عليه مسيحيان استفاده کرد و گفت: « و اينک خداوند خوکها را نزد شما فرستاده است». جالب اينکه شماري از مسلمانان از جمله معلم فلسفه وي که عرب اهل سيسيل بود نيز در آنجا حضور داشتند. مسلمانان امپراتور را جالب توجه ديدند، ولي او را زياد نپسنديدند سيماي وي دلشان را زد. به عقيده ايشان فردريک، با آن چهره سرخ گونه و ديدگان نزديک بين، در بازار برده فروشان حتي به دويست درهم نمي ارزيد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}